پسر داییم چند وقتیه خیلی کتاب میخونه و واقعا خیلی خوب برامون موضوعاتی که خونده رو شرح میده. حتی گاهی نیاز به وایت بورد داره که سخنرانیشو تکمیل کنه.
راجع به خیلی چیزا صحبت میکنیم. وجود خدا، پیدایش ادیان، زندگی ، هدف زندگی، ابهام آینده، نداشتن انتظار از دیگران .. واقعا همشون خیلی بزام دل نشین و جذاب اند
(یه موضوع جالب برام اینه که یار ، بدون اینکه این کتابا رو خونده باشه، در جریان اکثرشون هست.)
نظر خود من در ارتباط با وجود خدا اینه که فکر میکنم ، آدم های با خدا ، آدم هایی با آرامش بیشتر هستند. با خدا بودن رو صرفا ایمان به وجود خدا و حضور قدرت لا یتناهی در دنیا میگم. خودم این موضوعو امتحان کردم و واقعا ایمان به حضور و وجود خدا، مثل معجزه ی درونی میمونه.
برام جالبه که در برابر سوال: از زندگی چی میخوای؟ من جواب دادم آرامش ... و بعد که باز یار حرف زدم، اونم یکم فکر کرد و گفت آرامش...ولی خب نظر پسر داییم این بود که از زندگی نباید چیزی خواست... باید در زندگی ساخت...
ابهام در آینده برای همه هست. راه کنترل استرس و اضطراب ، توانایی کنار اومدن با ابهام هست. باید ابهام رو بپذیریم و خودمونو هلاکش نکنیم. بنظرم این موضوعو اگه با ایمان به خدا محلوط کنیم، چیز خوبی از آب در میاد و اون آرامش مد نظر حتی با وجود ابهام، حاصل میشه.
انتظار از دیگران ... مثلا توی رانندگی... اینکه میپیچه جلوم و من عصبانی میشم علتش اینه که از همه انتظار دارم خوب رانندگی کنم در صورتی که این درست نیست. من باید خودم درست رانندگی کنم. همین موضوعو، عینا یار برام گفته بود و توضیح داده بود نباید در همچین مواقعی عصبی بشم .
خلاصه که درسته که وسط روز ، به خاطر شنیدن منفی شدن رشد جمعیت ، دچار دپرشن شدم ولی این حرفا امید به زندگی رو در من بالا برد 😊