هییییچ تراپی بهتر از نوشتن نیست... و اینجا مینویسم که اگر یه روزی مثلا دور شدم از نوشتن توی دفترچم، یادآوری بشه بهم...
الان شمالم... دفترم رو نیاوردم اما آخرش بود و باید یه جدید میخریدم. همیشه از مارک مستر نوت میگیرم چون صحافیش خیلی خوب و قویه و اصلا توی ۱۲۰ برگ، متلاشی نمیشه... این ۳ امین دفتر مستر نتمه... و خب دفترچه های قبلیم شکل های متفاوتی داشتن...
از اول دبستان خاطره مینوشتم اما نوشتن های دلی رو از ۳ راهنمایی فکر کنم شروع کردم و الان تعداد زیادی دفتر از نوشته خام و حس و حالم وجود داره..
هدف اصلی این دفتر ها نگهداری خاطرات نبوده... چون بعضا اصلا ننوشتم که وقایع اون روز چی بوده... فقط حرف هایی که توی دلم بوده و ذهنمو مشغول کرده بوده نوشتم...
خلاصه اینجا رفتم یه دفتر جدید گرفتم( خوبی این مستر نوت های اینه که شکل روی جلدش رو با دقت انتخاب میکنم که شبیه خودم و احوالات باشه و خیلی حس خوبی داره!)... نشستم توش حرف های دلم رو قشنگ نوشتم و خودمو خالی کردم و حساااابی از افسردگی رهایی یافتم...! میدونی چیه ... انگار ایمانمو قوی میکنه... ایمانم به زندگی و به خدا و به وجود! و وقتی باطری ایمانم پر میشه خیلی حالم خوب میشه...
نگارم یادت باشه تو با ایمان میتونی زندگی رو قشنگ طی بکنی ❤️
خلاصه که همین...
پ.ن: من دفترامو همین وسط ول میکنم همیشه... در واقع بنظرم میاد اطرافیانم اونقدر آگاه هستن که نرن سراغ خاطراتم... اما الان که دفتر قبلیم توی خونست و مامانم اینا هم هستن... نگرانم که مامانم نرفته باشه سرش... بخصوص که این اواخر یکم اعصابم خورد شده بود 🙈
ولی خب همه چی از دل نوشته هام از ته شخصیت خودمه و من نیازی به خود سانسوری ندارم... اما بازم دلم نمیخواد کسی رفته باشه سرش حتی مامان عزیز تر از جانم