اولین باری که دلم میخواست زمان برگرده عقب ، دوم راهنمایی بودم. قرار بود معلم ریاضیمون یه امتحان سخت بگیره و گفته بود گروه های دو تایی تقسیم شیم. تعداد نفرات فرد بود. من خودم داوطلب شدم که تکی امتحان بدم چون به غایت ریاضیم خوب بود.
اما امتحانو خوب ندادم. نمیدومم واسه چی ولی خب احتمالا تعدا سوالات زیاد بود و من تنهایی از پسش بر نیومده بودم.
تا آخر اون سال تحصیلی ... دلم میخواست زمان به روز قبل از امتحان برگرده و من نگم که تکی امتحان میدم. زمان برنگشت.
شاید ۱۳ سال از اون موقع میگذره. الان این قضیه اتفاق مهمی نیست.
ولی الان دوباره دلم میخواد برگرد روز قبل از امتحان تخصص. دلم میگیره... اشکم میاد وقتی یاد سوالایی که غلط زدم میوفتم. به قول یار ، شاید نتونستم تواناییمو به نمایش بذارم.
نمیدونم...امیدم به خداست. خدایا غر نمیخوام بزنم چون به حکمتت معتقدم.ولی خب تو عادلی ...یه جوری باید ذره چشم بگیری ازم به خاطر وقتایی که تلف کردم... شابد از نظر بقیه اتلاف وقت نبود ولی بقیه مهم نیستن.خودم و خودت میدونیم چی اتلاف وقته چی نیست!
۱۳ سال دیگه این موقع این قضیه دیگه مهم نیست.
سیستم عشق و علاقه به بنده ها رو واسمون پیاده کن و هوای همه رو داشته باش ❤