خیلی خب 😊 اولین تجربه ی ویلای مجردی طور رو هم پشت سر گذاشتیم 😅 فارغ از بامبولایی که خودم سر یارم در آوردم دیشب و یه ضد حال اساسی زدم به خودمون، خوش گذشت... در طی این ۲ سال و نیم این اولین باری بود که ما به جز صبح تا شب، شب تا صبح هم کنار هم بودیم! البته که هیشکی نخوابید و تا خود صبح داشتیم دور هم چرت و پرت میگفتیم و الان که دارم مینویسم حس میکنم از پریشب تا الان سر جمع ۲ ساعت نخوابیدم!
ظهر یه صحنه رفتم خوابیدم در حد بیست دیقه... یار اومد بیدارم کنه که ناهار آمادس... پاشدم... نگاش کردم... دیدم نمیشناسم :)) ... برگشتم خوابیدم... بیچاره پنیک شده بود :)) هی صدام میزد میگفت صدا منو میشنوی؟ چی شده؟
تجربه ی کسب شده در سفرم این بود که بیام بگم خواستید برید دندوناتونو درست کنید، برید پیش یه دکتر منصف. از چه بابت؟ چون شما به عنوان بیمار شاید هییییییییچ وقت نفهمید چه حرکتی رو دندونتون زده ولی درمان ها واقعا متفاوته و دکتر غیر منصف واقعا میتونه بزنه با خاک یکسان کنه همه چیو و خب حال مریضم خوب باشه. تجربم این بود که زیر بار حرف زور مسئولین کلینیک ها نرم! که آقا این دندونو حتی اگه به عصبم نرسید اندو کن ...! که این جرم گیریو ماسمالی کن بره... که دو دیقه ای کامپوزیتو بچسبون... باید واسه کارم ارزش قائل باشم تا بقیم واسم ارزش قائل باشن... واقعا ترومایی که از کلینیک پارسال بم وارد شده، هنوز ترکشاش تو بدنم هست 😅🙈 و حرفش که میشه گریم میگیره...
تجربه های بعدیمم که در رابطه با رابطم بود و حرکت نا بخردانه ای که زدم... که دم رها گرم با راهنماییاش 😍