شنبه پانزدهم شهریور ۱۳۹۹ | 20:49 | یک نفر -
دانشکدمون...وای دانشکدمون...
برای من حقیقتا عشق از در و دیوارش میریزه ... هر راهرو...هر بخش... هر آسانسور...تمام کارکنان... تمام اساتید... یه عشق پنهانی به همه چی دارم اونجا.
امروز بعد از مدت ها رفتم دانشکاه واسه پایان نامم. غمم گرفت اینقدر خلوت بود. زمان ما، تو تمام کریدورا 4 تا آشنا میدیدم وایمیسادیم 4 ساعت حرف میزدیم... دانشجو ها داشتن پشت سر استادا یا تعریف میکردن یا غیبت... دانشجو هایی که بخش اطفال میومدن داشتن خاطرشونو با بچه ی اونروزشون تعریف میکردند...
هعییییی ...!
ولی جدی دیوارا حاوی عشقنا... از هر جا رد میشم، وجب به وجب خاطرس...
خوشحالم که اون موقع ها که این روزا تکراری بود واسمون، حواسم بود که چقد همه چی خوب و هیجان انگیزه... خداراشکر