یه داستانی که توی زندگی من پیوسته در حال جریانه...
جریانی که دوست نزدیک من و علی روی من کراش داشت قبل از علی و خلاصه یه جریانه عاشقانه ی تمام عیار که به ۲ ۳ سال قهر منجر شد. و در نهایت الان که دارم اینو مینویسم ما توی ماشین اون نفر سوم ایم. سردش. دوست عزیز هستیم هر سه تامون و همه چی عادیه.
ولی ...
آهنگ معین پلی شد : اگه چشمات منو میخواست تو نگاه تومیمردم ...اگه دستات مال من بود جون به دستات میسپردم... صدای آهنگو زیاد کرد... باش میخونه...
میدونی چیه؟
داستان از این قراره که این موضوع تمام شدست و سروش اینو خوب میدونه . اما داره با خودش میکشه تا آخر عمر شاید. خودم؟ فقط وقتی با علی دعوام میشه این میاد توفکرم که سروش منو ببشتر دوست داشت! ولی خب من دوستش نداشتم و این دیگه فکر کردن نداره.
داریم میریم عروسی. سمت کرج. دلممیخواد اونجا سروش با یکی اوکی بشه. یعنی اینقد که دلم میخواد این بچه وارد رابطه بشه برای هیشکی دلم نمیخواد.
و همین...
کاش تمام بشه این داستان عشق خیالی سروش 🥲