توی مسابقه ی 3mt که ارائه ی پایان نامه در ۳ دقیقه است شرکت کردم و یه ویدیو فرستادم و در حال جمع کردن لایک ام :))
جمعه شب ویدیو منو پست کردند و همون شد که آخر شب وقتی داشتم مبخوابیدم دیدم دکتر قدیمی زیر ویدیوی من کامنت گذاشته... فالوش نداشتم...
خیلی خوشحال شدم و بهش دایرکت دادم...
باهم چت کردیم و تمام از نیش باز تا بنا گوشم، گونه هام درد گرفته بود 😍 چقدر استاد ماهی بود دکتر قدیمی ... خیلی خیلی باهاش خاطره دارم...
دکتر قدیمی یکی از اساتید دندانپزشکی کودکان دانشگاه تهران هستند... شوخ طبع و باحال ... و بسیار کار بلد 😊
اون شب از حجم هیجان ناشی از چت با دکتر قدیمی، وقتی رفتم توی تخت بخوابم ، دیدم آدرنالین داده از تو چشمام میزنه بیرون !!! با توجه به اینکه فرداش راننده بودم و باید خوب میخوابیدم، پاشدم رفتم تو حال یه دور خوب واسه خودم قر دادم ، که انرژی و توشحالیم تخلیه بشه و بتونم بخوابم 😅
از خاطراتم با دکتر قدیمی :
۱. یه بار دوشنبه بخش کودکان بودیم... ۳ شنبه هم من باید جبرانی میرفتم کودکان و سه شنبه عصر ها هم برنامه ی خیریه بود که من میرفتم به عنوان درمانگر کار میکردم... اون روز ۳ شنبه دکتر قدیمی ساعت ۱ داشت خداحافظی میکرد ،منو دید ...گفت: صبح نگار ...ظهر نگار ... میشه چشمامونو باز کنیم تو توی بخش نباشی؟ 😂 به خنده میگفتا😁
۲. بیمارم یه پسر ۳ ،۴ ساله بود... زمستون بود و اون جلیقه بافتی پوشیده بود...مامانش اومد بهم گفت لطفا حلیقشو بکنید میترسم گرمش بشه بی قراری کنه... جلیقه رو کندم و وقتی داشتم تاش میکردم که برم بدم به مامانش دکتر قدیمی رد شد : نگااار چی کار داری میکنی؟؟؟
-دارم لباسشو تا میکنم بدم مامانش...
-آها فکر کردم روش نوینی توی جلب کردن همکاری بچه ابداع کردی... میخوای از تو لباسش کفتر ظاهر کنی 😂
خلاصه که همین ... ❤