سه شنبه پنجم اسفند ۱۳۹۹ | 0:16 | یک نفر -
ماشینو پارک کردم اون طرف بیمارستان شریعتی...
خیابونش توی روز اینقدر پهن به نظر نمیاد...
هر چی صبر کردم که سرعت ماشینا کم بشه نشد...
یه ماشینو انتخاب کردم که گفتم تا بیام بهش برسم میدوم و میرسم اونطرف خیابون... دقیقا وسط راه دیدم که عقب سمت راستش یه ماشین بوده و توی دید من نبوده و من الان وسط خیابونم ... نمیتونم عقب برگردم... نمیتونم سر جام بمونم... نمیتونم بدوم برسم اون طرف :((
در اون لحظه به این همه چیز فکر نکردم... فقط فکر کردم باید یه جوری بین این دو تا ماشین قرار بگیرم تا هیچکدومشون بهم نزنن... رفتم جلو تر و وایسادم و ...
رد شدند جفتشون...
وقتی رفتم داخل بیمارستان... گریم گرفته بود... گفتم هر آن غش میکنم از ترس ... نشستم و پاهامو گرفتم بالا...
....
خدایا شکرت... ❤❤❤❤❤